کتاب دزدان معبد خدا

کتاب دزدان معبد خدا نوشتۀ عبدالرزاق الجبران، درباره سرگردانی انسان معاصر در جریان خداشناسی است و درگیری‌های ذهنی و روحی بشر را در ارتباط با شناخت خدا، هستی و پیامبر، از خلال دنیای مدرن و تمدن سرسام‌آور و دین‌ستیز امروزی واکاوی می‌کند.

عبدالرزاق الجبران (Abdel Razzaq al-Jabran)، نویسنده‌، و روشنفکر عراقی در سال ۱۹۷۱ در شهر بصره متولّد شد. مهم‌ترین آثارش: لُصوص الله، جمهوریّۀ الله، جمهوریّۀ النّبی، مبغی المعبد، انقلاب المعبد، جیندار… است. نوشته‌های الجبران در میان خوانندگان عرب جدال برانگیز بود و این باعث شد تا کتاب‌هایش در بسیاری از کشورهای عربی ممنوع شوند؛ اما در میان جوانان محبوبیّت خاصی پیدا کرد. وی برای انسانیّت، زیبایی و آزادی اهمیّت بسیاری قائل است و این فلسفه منحصر به‌ فرد او است.

عبدالرزاق الجبران برخی از آثار دکتر علی شریعتی را نیز به عربی ترجمه و منتشر کرده است و در یکی از مصاحبه‌های مطبوعاتی درباره شریعتی گفته است: شریعتی یک غول به معنای تمام کلمه بود؛ او برای من حتی فراتر از مصلحانی چون جمال‌الدّین افغانی (اسد آبادی)، محمد عبده، طهطاوی، کواکبی، اقبال، و مالک بن نبی بود! آنان که قلباً به شریعتی ایمان داشتند، به خاطر ترس و مصلحت به او خیانت کردند و او را کوچک نمودند!»

در بخشی از کتاب دزدان معبد خدا می‌خوانیم:

بلال، این برده… روزی که خدا را نمی‌پرستید و تنها یک برده بود. بندگی‌اش او را از الوهیّت منع می‌کرد. او خدای آسمان‌ها را نمی‌پرستید، زیرا خدایش (آقا و صاحبش) او را برده‌ای روزی زمین قرار داده بود. بلکه مشکل عمدۀ او، ذهنش را از پرستیدن باز می‌داشت. چنین موجودی جز درد و مشقّت نداشته است. اصلاً او از بندگی خدای آسمان و خدای زمین که اربابش بود، بیزار بود. برای همین است هیچگاه حتی به فکر پرستیدن «لات» و «عزی» و «هبل» نیفتاد. حتی به خاطر این که حبشی بود، مسیحی نشد. اصلاً وجودش ربوده شده بود.

او دربارۀ وجود خدا فکر نمی‌کرد، بلکه دربارۀ ذات وجود خودش و فلسفۀ بودنش می‌اندیشید. او فقط یک برده بود. برده‌ای که بیشتر به آزادی نیاز داشت تا به خدا! در واقع، بلال خدایی نداشت، زیرا فاقد آزادی بود. پیامبر (ص) برای بلال خدایی نیاورد، بلکه به او آزادی داد. از این رو بلال دین او را با جان و دل پذیرفت و به خدای یکتا که خدای آزادی است ایمان آورد.

پیامبر (ص) به آزادی بلال اذعان کرد؛ پس بلال نیز به خدای پیامبر اعتراف کرد. بنابراین بلال رنج یک فیلسوف نداشت بلکه رنج یک برده داشت. او از پیامبر تبعیت کرد، زیرا دین پیامبر از آزادی انسان سخن می‌گفت. قریش نیز خدایی داشتند که نامش «الله» بود، اما بلال به اللهِ قریش ایمان نداشت، بلکه به شدّت از او بیزار بود. او به خدایی ایمان آورد که به انسانیّت اعتقاد دارد و انسان را از ظلمت و غُل و زنجیر آزاد می‌کند.

این مرد حبشی در جستجوی خدایانی نبود که به وی پرستیدن بیاموزند، بلکه به دنبال انسان‌هایی انقلابی می‌گشت که او را از بندگی رهایی بخشند. پس مشکل اصلی بلال مشکل عقیده نبود، او فقط یک مشکل بزرگی داشت؛ آن هم ظلم و ستم بود. بنابراین مشکل او آسمانی نبود، بلکه یک مشکل زمینی بود.

فهرست مطالب

پیشگفتار
مقدمۀ مترجم
دزدان معبد خدا
سرقت وجود
ربودن خدا
سرقت وجه
ربودن اسلام
سرقت راه
سرقت خون
سرقت انسان
سرقت دستار