ویترین کتاب

 

نام کتاب

بی شعوری

نویسنده

خاویر کرمنت

مترجم

محمود فرجامی

بی شعوری

کتاب بیشعوری با عنوان فرعی راهنمای عملی شناخت و درمانِ خطرناک‌ترین بیماری تاریخ بشریت، اثری است که می‌توان موضوع آن را روانشناسی، خودشناسی، شخصیت‌شناسی، اختلالات شخصیتی و رفتارشناسی در نظر گرفت اما با این حال،کتاب بیشعوری در درجه اول یک کتاب طنز است. (با وجود اینکه کتاب بیشعوری یک کتاب طنز و روانشناسی است و ما در کافه‌بوک جایی در فهرست مطالب خود، دسته طنز یا طنز روانشناسی نداریم، این کتاب را در دسته روانشناسی قرار داده‌ایم و در این معرفی نیز، لینک کتاب‌های مرتبط با موضوع روانشناسی قرار داده شده است.)

شاید بی‌شعوری یک «بیماری» است و مثل تمام بیماری‌ها برای پیشگیری و درمانش باید آن را درست شناخت. هرچقدر یک بیماری خطرناک‌تر و شایع‌تر باشد، شناخت و مقابله با آن ضروری‌تر است، اما بی‌شعوری مهلک‌ترین عارضه کل تاریخ بشریت است که تاکنون راهکاری علمی برای مقابله با آن ارائه نشده است. بی‌شعوری حماقت نیست و بیشتر بی‌شعورها نه‌تنها احمق نیستند، که نسبت به مردم عادی از هوش و استعداد بالاتری برخوردارند. خودخواهی، وقاحت و تعرض آگاهانه به حقوق دیگران که بن‌مایه‌های بی‌شعوری‌اند، بیشتر از سوی کسانی اعمال می‌شود که از نظر هوش، معلومات، موقعیت اجتماعی و سیاسی و وضع مالی، اگر بهتر از عموم مردم نباشند، بدتر نیستند.

 

نام کتاب

نامیرا

نویسنده

صادق کرمیار

نامیرا

۱
عبدالله بن عمیر  سردار بزرگ ایرانی از سرحدات فارس به سوی بنی کلب می اید. او و همسرش ام وهب در بیابان دچار تشنگی سختی می شوند.
۲
انها در منطقه نینوا با انس بن حارث  مواجه می شوند. انس بن حارث  او را می شناسد. ماه مبارک رمضان است و انس بن حارث  بن حارث، در حالی که خود روزه دار است انها را سیراب می کند. انس بن حارث  منتظر امدن حسین بن علی (علیه السلام)است. انس بن حارث  از حوادث اینده به  عبدالله بن عمیر  خبر می دهد و می گوید نمی تواند در حالی که مسلمانان به یاری اش محتاج ترند برای جهاد با مشرکان به جای دیگری برود. انس بن حارث ،عبدالله بن عمیر  را در مورد خودش هشدار می دهد.
۳
سلیمان کاروان داری است که به سوی بنی کلب می اید. کاروان او مورد هجوم راهزنان قرار می گیرد و او زخمی می شود. عبدالله بن عمیر  به این گمان که سخن انس بن حارث  در کمک کردن به مسلمانان به این موقعیت مربوط است به کمک سلیمان می شتابد و راهزنان را می راند. سلیمان نگران اموال شریکش عباس است. عباس و سلیمان هر دو اهل نخیله هستند. منطقه ای در نزدیکی کوفه که بنی کلب در ان سکنی دارند.
۴
زبیر بن یحیی  بار دیگر از ام ربیع همسر عباس که مدتی است از دنیا رفته در بازار بنی کلب خواستگاری می کند. اما ام ربیع این درخواست را نمی پذیرد. ام ربیع پس از مرگ شوهرش عباس اموال شوهرش را برای تجارت به همراه سلیمان راهی شام کرده است. اکنون شش ماهی است که سلیمان با این اموال رفته است. کاروان سلیمان به نخیله می رسد در حالی که با عبدالله بن عمیر  همراهی می شود.
۵
سلیمان در بستر مرگ افتاده است. او در خلوت رازی را با ام ربیع در میان می گذارد و سپس از دنیا می رود. راز این است که عباس در شام کشته شده است و در حجاز نمرده است. اکنون و پس از مدتها این راز به ام ربیع گفته می شود. عباس سفارش کرده است ربیع هیچگاه در پی خون خواهی او به شام نرود. دلیل کشته شدن عباس ان بوده که از علی علیه السلام برائت نجسته است.
۶
هنگامی که ربیع از این راز با خبر می شود تصمیم می گیرد به شام برود تا انتقام پدرش را بگیرد. ام ربیع …